رابرات لوکاس، رهبر انتظارات عقلایی درگذشت
تاریخ انتشار: ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۷۷۶۰۰۶۳
آفتابنیوز :
رابرت لوکاس در یاکیما، ایالت واشنگتن متولّد شد. یک سال بعد از تولّد او، پدرش که یک بستنی فروش بود ورشکست شد. در طول جنگ جهانی دوم خانواده لوکاس به سیاتل نقل مکان کردند. در سال ۱۹۵۷ در رشته تاریخ از دانشگاه کالیفرنیا در برکلی فارغ التحصیل شد و در سال ۱۹۶۴ در رشته اقتصاد از دانشگاه شیکاگو دکترا گرفت.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
لوکاس در سال ۱۹۵۵، زمانی که از مدرسه عالی روزولت، سیاتل فارغ التحصیل شد با انتخاب دانشگاه شیکاگو برای تحصیل به جای دانشگاه واشنگتن، خانواده اش را متعجب ساخت و برخلاف انتظار خانواده به جای تحصیل در رشته مهندسی، رشته تاریخ را انتخاب کرد سپس به دپارتمان اقتصاد در مؤسسه فنی کارنگی پیوست که بعدها به دانشگاه کارنگی- ملون تبدیل شد.
لوکاس یکی از بانفوذترین نظریه پردازان اقتصاد جدید و رهبر مکتب نئوکلاسیک بود که شکل جدیدی از مکتب شیکاگو است. او به دلیل توسعه انتظارات عقلایی و کلاسیکی جدید در اقتصاد کلان شناخته شده است.
او در سال ۱۳۹۲ در گفت و گویی با هفته نامه تجارت فردا درباره اقتصاد ایران گفته بود:من در مورد ایران و علوم سیاسی نمیدانم. اما دولت با این همه پول نفت چه کار کرد؟ به ونزوئلا نگاه کنید. به طور بنیادی با شرکتهای نفتیاش نابود شد. مردم این کشور روزگار بدی دارند. من نمیتوانم بفهمم که دولت ایران چرا چنین سیاستی (توزیع یارانه نقدی) در پیش گرفته است. این کار چیزی جز چاپ پول و تورمی کردن پول ملی نیست. از نظر من نباید این کار را انجام بدهند.
شرح حال مختصر «رابرت لوکاس» برنده جایزه نوبل اقتصاد در سال ۱۹۹۵ که خود وی به زبان ساده و البته بیادعا نوشته، بیشتر به یک سفرنامه شبیه است. سفری علمیکه از سنین نوجوانی با علاقه به ریاضیات، گذراندن چند واحد ریاضی، اطمینان از عدم علاقه به فیزیک و توفیق نیافتن در راه یافتن به رشته مهندسی شروع شد و با علاقهمند شدن به علوم انسانی، به ویژه تاریخ تمدن غرب و سیر در تفکرات افلاطون و ارسطو در یونان باستان ادامه یافت. گرایش لوکاس به تفکرات «هنری پیرنه» مورخ، دیدگاه پیرنه در مورد نزول امپراتوری روم و تمرکز وی بر زندگی شهروندان عادی به جای مرور زندگی شاهان به برداشتن چند واحد تاریخ اقتصاد منتهی میشود. ورود به وادی علم اقتصاد نیز از همینجا آغاز میشود.
علاقه به آمار، مطالعه تئوری احتمالات و کاربردهای آن، مطالعه ریاضیات دینامیک سیستمها و توجه جدی به اقتصاد سنجی ورود به مباحث دانشجویی که فراتر از اقتصاد میرفت و توجه جدی به نظرات اجتماعی و اقتصادی «فریدمن» و... بخشی از سفر علمیدوران دانشجویی وی است که به تز «بررسی کشش جانشینی بین سرمایه و نیروی کار» میانجامد.
با شروع کار به عنوان استاد دانشگاه، سفر علمی وی، آن طور که خود میگوید، کماکان ادامه یافت. با بهرهگیری از آموزههای اساتید اقتصاد، مقاله تاثیرگذار وی با عنوان «انتظارات و خنثی بودن پول» در سال ۱۹۷۲ به چاپ رسید. پس از ۲۳ سال کنکاش و تحقیق یکی از موضوعات اصلی سخنرانی نوبل او در سال ۱۹۹۵ همین مقاله بود.
نکته جالبی که خود لوکاس به آن اشاره نکرده این است که هنگامی که وی از همسرش طلاق میگیرد، توافق میکنند اگر تا ۷ سال پس از طلاق نوبل را گرفت، نصف مبلغ نوبل به همسرش تعلق گیرد و دقیقا درهفتمین سال، لوکاس نوبل را گرفت و آن را با همسرش نصف کرد.
من اولین فرزند «رابرت امرسن لوکاس» و «جین تمپلتن لوکاس» هستم و در سال ۱۹۳۷ در یاکیما واشنگتن به دنیا آمدم. خواهرم جنیفر و برادرم پیتر در سالهای ۱۹۳۹ و ۱۹۴۰ به دنیا آمدند. والدینم از سیاتل به یاکیما رفته بودند تا کافه کوچکی بهنام «بستنی فروشی لوکاس» باز کنند. ولی در سالهای ۸-ا۱۹۳۷ اوضاع اقتصادی رو به وخامت گذاشت و خانوادهام مجبور شد به سیاتل باز گردد. پدرم در صنعت کشتی سازی به عنوان نصاب لوله بخار و مادرم در حرفه قبلی اش طراحی مد، مشغول به کار شدند. پدر و مادرم طرفدار «روزولت» و طرح Newdeal بودند.
(New deal مجموعهای است از برنامههای اقتصادی که روزولت در سالهای ۱۹۳۳ و ۱۹۳۶ با هدف اشتغالزایی، اصلاح تجارت و ایجاد بهبود در اقتصاد، ارائه کرد). به دلیل این که والدین پدر و مادرم و اکثر خویشاوندان و همسایگان ما از محافظهکاران طرفداری میکردند والدینم به قدرت تفکر خود که باعث تفاوتشان میشد میبالیدند. برای پدر و مادرم، اینکه هر کس مسوول انتخاب خود باشد صرفا محدود به مسائل سیاسی نبود. من به خوبی به خاطر میآورم که به خصوص مادرم از بحث و گفتگو در مورد مسائل گوناگون از مذهب گرفته تا دکوراسیون داخلی استقبال میکرد.
پس از جنگ پدرم در کارخانه صنعتی لوییس به عنوان جوشکار مشغول به کار شد. او سپس صنعتگری ماهر شد و به مقام مهندس و مسوول فروش ارتقا پیدا کرد و بالاخره مدیر کارخانه شد. با این که پدرم هیچ گاه به دانشگاه نرفته بود و برای مهندسی تعلیم ندیده بود در حین کار و با مطالعه کتابها علم و فن مورد نیاز را آموخته بود. یادم میآید که بحثهای ما نه تنها مسائل سیاسی بلکه مسائل مدیریتی و فنی را نیز شامل میشدند. یکبار پدرم از راهحلی که من در محاسبات پیدا کرده بودم برای حل یکی از مسائل مربوط به دستگاههای انجماد استفاده کرد. این نخستین تجربه من در ریاضیات کاربردی بسیار لذتبخش و هیجانانگیز بود.
من در سیاتل به مدرسه دولتی میرفتم و در سال ۱۹۵۵ از دبیرستان روزولت، جایی که پدر و مادرم نیز در سال ۱۹۲۷ از آن فارغالتحصیل شده بودند، مدرک دیپلم گرفتم. چون در ریاضیات قوی بودم همه و حتی خودم انتظار داشتیم که سرنوشت مرا به سوی رشته مهندسی بکشاند، اما وقتی ۱۷ ساله شدم به سرم زد که از خانه پدری خارج شوم و مستقل زندگی کنم و تصمیم من به شرط دریافت بورسیه از دانشگاه برای ادامه تحصیل، با موافقت خانواده روبهرو شد. «M.I.T.» مرا نپذیرفت، ولی دانشگاه شیکاگو به من بورسیه تحصیلی داد و، چون این دانشگاه رشته مهندسی نداشت سرنوشت من به عنوان یک مهندس در همینجا خاتمه یافت. در طول سفر ۴۴ ساعتهام از سیاتل به شیکاگو تمام مدت در این فکر بودم که حتما سرنوشت جالبی در انتظارم خواهد بود.
پس چه کردم؟ در بدو ورود به دانشگاه چند واحد ریاضی برداشتم. ولی به محض اینکه به اواسط ترم رسیدم علاقهام سلب شد، زیرا دروس در سطح دبیرستان ارائه میشد. در ضمن من علاقهای به رشته فیزیک که آن روزها رشته پرمتقاضی آن دانشگاه بود نداشتم. برای من دروس شاخه علوم انسانی و به خصوص تاریخ تمدن غرب بیشتر از هر چیز دیگری جذابیت داشت. همه مطالب این دروس برایم تازگی داشتند و میخواستم هر آنچه میتوانم در مورد یونان باستان و افلاطون و ارسطو یاد بگیرم. به این ترتیب با گذراندن چند واحد پی در پی در تاریخ تمدن غرب رشته تحصیلی خود را به تاریخ تغییر دادم. با اینکه تصوری از کار به عنوان یک مورخ نداشتم، میدانستم اگر از چیزی که میگویم اطلاع کامل داشته باشم میتوانم با دانستههایم امرار معاش کنم و از این جا بود که من به زندگی آکادمیک علاقهمند شدم.
با دریافت کمک هزینه تحصیلی «وودرو ویلسن» موفق به ورود به دانشگاه کالیفرنیا برای تحصیل در دوره کارشناسی ارشد رشته تاریخ شدم. چون اصلا زبان فرانسه و یونانی نمیدانستم و زبان لاتین و آلمانی هم بسیار کم میدانستم، گرفتن تخصص در «برکلی» را در خواب هم نمیدیدیم و بنابراین مجبور بودم با ذهنی باز پذیرای تغییر و تطابق مشغول به تحصیل شوم. مورخ مورد علاقه من «هنری پیرنه» بلژیکی بود. او زوال امپرتوری روم را از دیدگاه جدیدی دنبال میکرد و تداوم زندگی اقتصادی یک جامعه بهرغم پایان عمر سیاسی یک سلسله امپرتوری را بررسی میکرد. تمرکز پیرنه بر زندگی شهروندان عادی به جای مرور زندگی پادشاهان دقیقا مطابق سلیقه و طرز فکر من بود. سپس در برکلی چند واحد تاریخ اقتصاد برداشتم و در چند کلاس تئوریهای اقتصادی هم به طور مستمع آزاد شرکت کردم. من به اقتصاد علاقهمند بودم، اما با دانستههای یک دانشجوی تاریخ نمیتوانستم موضوع را عمیقا دنبال کنم. بدین ترتیب تصمیم گرفتم که به اقتصاد تغییر رشته دهم و، چون امیدی به دریافت کمک هزینه تحصیلی از برکلی نداشتم به دانشگاه شیکاگو بازگشتم. در طول باقیمانده آن سال تحصیلی چند واحد کارشناسی و کارشناسی ارشد اقتصاد را گرفتم تا خودم را برای پاییز سال تحصیلی بعد آماده کنم.
از اقبال خوش من، یکی از متون واحد کارشناسی که مطالعه میکردم به کتاب «اصول تحلیل اقتصاد» «پاول ساموئلسن» به عنوان مهمترین کتاب اقتصاد پس از جنگ اشاره کرده بود. سطح ریاضی و اقتصاد کتاب ساموئلسن خیلی فراتر از سواد من بود، اما جاهطلبی من اجازه نمیداد که تابستانم را به خواندن کتابی کمتر از بهترین اثر اقتصادی بگذرانم. تمام تابستان را با خواندن سطر به سطر ۴ فصل اول این کتاب گذراندم و هر وقت لازم بود به کتاب ریاضی رجوع میکردم. با شروع ترم پاییز من خودم را کمتر از استادان دانشگاه شیکاگو نمیدیدم، چون استانداردهای ساموئلسن را عمیقا یاد گرفته بودم و میتوانستم هنگام حل مسائل اقتصادی تحلیل درستی ارائه دهم.
پاییز سال ۱۹۶۰ بود که اولین کلاس از دوره تئوریهای قیمتی «میلتون فریدمن» را آغاز کردم. تمام تابستان را در انتظار شروع این کلاس بودم و آن را حتی جالبتر و هیجانانگیزتر از حد تصور یافتم. همه دانشجویان دانشگاه شیکاگو این سوال را داشتند که چرا مطالعات فریدمن اینقدر جذاب است و دلیل آن علاوه بر شور و اشتیاق خود فریدمن، قدرت استدلال اقتصادی او بود. پس از هر کلاس من سعی میکردم آنچه فریدمن گفته بود را با ریاضیاتی که از ساموئلسن آموخته بودم برای خودم معنی کنم. با این که میدانستم توانایی فکر کردن به مسائل را در حد و اندازه فریدمن ندارم مطمئن بودم که اگر روش قابل اطمینانی برای حل مسائل اقتصادی پیدا کنم مسیر درست را خواهم یافت.
درس فریدمن پایان کار من به عنوان دانشجویی بود که همیشه بالاترین نمرات را میگرفت. از آن پس اگر درسی به نظرم یک تجربه مهم و سرنوشت ساز نمیآمد، سریعا علاقهام را از دست میدادم و جسته و گریخته سر آن کلاس حاضر میشدم و این باعث شد تعداد زیادی نمرات متوسط و پائین هم به کارنامه من اضافه شود، ولی از سوی دیگر وقت برای اختصاص دادن به مسائل مورد علاقهام پیدا کردم. سپس نخستین درس تخصصی، سنگین و تحلیلی را در مباحث آماری با استفاده از جلد اول کتاب «ویلیام فلر» به نام «معرفی تئوری احتمال و کاربردهای آن» برداشتم. هنوز هم گاهی به این کتاب و نیز اثر ساموئلسن، به خاطر لذتی که از کارشان میبرم، مراجعه میکنم.
موضوعات اقتصادی بسیاری در دانشگاه شیکاگو آن روزها تدریس میشد و علاقه من به مبحث آمار و احتمالات از درس اقتصاد سنجی «گریلیچس» و «گرگ لویس» سرچشمه میگرفت. استادیار جدید که از دانشگاه استنفورد آمده بود و «دونالد بیر» نام داشت درس بسیار جالبی در مباحث مربوط به اقتصاد ریاضی تدریس میکرد و به دانشجویانی که تمایل به بخش فنی درس داشتند کمک بسیاری میکرد. مالیه عمومی «ارنلد هربرگر» نیز از جمله کلاسهایی بود که اثر بسزایی بر من داشت. موضوع تز من بررسی کشش جانشینی بین سرمایه و نیروی کار با استفاده از اطلاعات تولیدکنندگان صنعتی در آمریکا بود، که آن را تحت نظر لویس و هربرگر نوشتم. تز بخشی از پروژه عظیم هربرگر در مورد تغییر اثر متغیرها در ساختار مالیاتی آمریکا بود.
در اوایل دهه ۶۰ گروهی از بهترین و برجستهترین دانشجویان در دانشگاه شیکاگو جمع بودند. نزدیکترین دوستان من «گلن کین»، «نیل وللس»، «شروین روزن»، «مدلا» و بسیاری از کسانی که هم اکنون در سطح بین المللی شناخته شده هستند از دانشجویان دانشگاه شیکاگو بودند. برای بسیاری از ما عقاید لیبرال- محافظهکارانه فریدمن شک عظیمی نسبت به فلسفه مسائل اجتماعی که به آن باور داشتیم ایجاد میکرد. بحثهای داغ جمع دانشجویی ما فراتر از مسائل فنی اقتصادی میرفت. در آن زمان من هنوز به عقاید سیاسی و برنامه توسعه اقتصادی روزولت که با آن بزرگ شده بودم باور داشتم، بنابراین عجیب نیست که به «کندی» رای دادم. یادم میآید که خواهرم میگفت: باب، مگر میشود کسی به «نیکسون» رای بدهد؟ و درست هم میگفت (البته برای آن روزها). ولی عقایدمان هرچه بود، چون دانشجویان فریدمن بودیم، احساس میکردیم به ابزار محکمی برای رویارویی با مسائل و تحلیل اقتصادی آنها مجهز هستیم.
در سال ۱۹۶۳ مدیر مقطع کارشناسی ارشد دانشکده مدیریت صنعتی موسسه فنی «کارنگی»، (دانشگاه کارنگی کنونی)، «ریچارد کایرت» بود. او به من پیشنهاد کرد که در همان جا مشغول به تدریس شوم. من «آلن ملتزر» و «لئونارد ریپینگ» را در سمینارها ملاقات کرده بودم و میدانستم که آن دانشکده محل پر چالش و جذابی برایم خواهد بود. شاخصترین چهره و مغز متفکر آنجا «هربر سایمون» وقتی من در کارنگی مشغول به تدریس شدم دیگر در بخش اقتصاد نبود، ولی معمولا در زمانهای آزادمان در دانشگاه برای صرف ناهار یا قهوه یکدیگر را ملاقات میکردیم و درباره اقتصاد و مباحث مدیریتی و اجتماعی بحث میکردیم. او به ما اطمینان خاطر میداد که تحقیقاتمان کمتر از فعالیتهای آکادمیک «دانشگاههای شیکاگو» و «کمبریج» نیست.
هنگامی که ترم را به پایان رساندم، تحقیق در مورد تصمیمگیری در واحدهای اقتصادی برای سرمایهگذاری روی سرمایه فیزیکی و بهبود فراوانی را به طور تئوریک آغاز کردم. مطالعات «دیل جرگنسن» در زمینه سرمایهگذاری نیز بر ذهن من اثر گذاشت (وی در شیکاگو نیز روی تز من کار کرده بود). زمان زیادی از اولین سال فعالیتم در موسسه کارنگی را روی مطالعه ریاضیات دینامیک سیستمها و بهینه سازی در طول زمان صرف کردم و سعی کردم تا بهترین راه استفاده از این روشها برای حل مسائل اقتصادی را بیابم. اقتصاددانان بسیاری در آن سالها مشغول بررسی این موضوع بودند و من کنفرانسهای زیادی را در «ییل» و شیکاگو که «هیرفومی ازاوا» برگزار و سرپرستی میکرد، به یاد میآورم.
در آن سالها اقتصاددانان بسیاری روی مسائل دینامیک کار میکردند، از میان آنان من با «جان مات» در طول ۳ سال اول کارم در کارنگی همکار بودم. «مورتون کمیتز» و «نانسی شوارتز» همان زمانی که من از شیکاگو آمده بودم، از دانشگاه پوردو آمده بودند. «دیک رل» که دانشجوی «اوگن فاما» در شیکاگو بود، تئوری راندمان بازار را در موسسه فنی کارنگی مطرح کرد. «توماس سارجنت» هم در اواسط نوشتن تزش از «هاروارد» به کارنگی آمده بود، او و «دیک رل» در مورد نرخ بهره اختلاف نظر داشتند و هیچیک از ما نمیتوانستیم به خوبی آن دو مسائل مربوط به نرخ بهره را تحلیل کنیم. «موریس دیگروت»، که تئوری تصمیمگیریهای آماری را درس میداد، بر «ادوارد پرسکات» و از طریق او بر من تاثیر گذاشت. بعد از آن «جان باسن» و «مایکل لاول» نیز به جمع مدرسان کارنگی اضافه شدند. اینکه تمامی این مغزهای اقتصادی در یک موسسه گرد هم آمده باشند عجیب به نظر میرسد.
در کارنگی من در دو پروژه شرکت کردم که علاوه بر اینکه فورا به ثمر رسیدند فعالیتها و تفکرات سالهای بعدی مرا نیز جهت دادند. یکی از این پروژهها را با دوست صمیمی خود در آن زمان، «لئونارد ریپینگ»، روی نظریه نئو کلاسیک رفتار دستمزد و استخدام بین سالهای ۱۹۲۹ تا ۱۹۵۸ انجام دادم. این مقاله سنگینتر از تمامی کارهایی بود که تا آن زمان انجام داده بودم و اگر اعتماد به نفس و پشتکار لئونارد و نیز دانش عمیق وی در زمینه اقتصاد نیروی انسانی نبود، این مقاله هیچ گاه به پایان نمیرسید.
درست در همان سالی که من به هیات علمی کارنگی پیوستم، «ادوارد پرسکات» به عنوان دانشجوی سال آخر دکتری به آنجا آمد و دوستی بین ما خیلی سریع شکل گرفت. چند سال بعد وقتی ادوارد در دانشگاه «پنسیلوانیا» مشغول تدریس بود، من از راه حل او برای اقتصاد رقابتی صنعتی استفاده کردم، ما در این مسیر به موفقیت نرسیدیم، ولی این همکاری باعث شد ما به بحث و تبادل نظر در زمینه اقتصاد پویا بپردازیم و همین امر سبب شد من درک بهتری نسبت به مسائل اقتصادی پیدا کنم. طی چند سال بعد ما به درک بهتری از نظریه تعادل عمومی مدرن، تحلیل تابعی و تئوری احتمال رسیدیم و مقالهای با عنوان «سرمایهگذاری در شرایط عدم اطمینان» تالیف کردیم، در این مقاله نظریه «جان مات» در مورد انتظارات عقلایی به شکل مفیدی مدلسازی شده بود. در عرض این زمان کوتاه دید من نسبت به اقتصاد پویا شکل گرفت و تا به امروز نیز بر همان عقاید هستم.
«دیوید کاس» پیش از آن که در سال ۱۹۷۱ به «کارنگی ملون» بیاید علاقه مرا نسبت به مدل همپوشانی ساموئلسن در اقتصاد پولی بر انگیخته بود. تقریبا همان زمان بود که «ادوارد فلپس» مرا متقاعد کرد که مدل من در مورد عرضه نیروی کار باید با یک الگوی تعادل عمومی جایگزین شود. حاصل این تاثیرات و نیز آنچه من در همکاری با پرسکات آموختم مقالهای بود با عنوان «انتظارات و خنثی بودن پول» که در سال ۱۹۷۰ کامل شد و در سال ۱۹۷۲ به چاپ رسید. نقش این مقاله، که مشخصا تاثیرگذارترین مقاله من بوده است، یکی از موضوعات اصلی سخنرانی نوبل من است.
سال ۱۹۷۴ من به عنوان یکی از اعضای هیات علمی به شیکاگو برگشتم. در سال ۱۹۸۰ استاد عالی رتبه «جان دیوی» در شیکاگو شدم. شیکاگو همواره برای من جالب بوده است، زیرا به واسطه تجربیاتی که از دوران دانشجویی کسب کردهام با آن به خوبی آشنایی دارم. در شیکاگو همیشه توسط هم قطارانم برای تحقیق در زمینههای تجارت بینالملل، سیاستهای مالی، رشد اقتصادی و... که مباحث اساسی اقتصاد کلان هستند تشویق شدهام. بخش اصلی برداشت یک نفر از علم، درست مثل شخصیت یک فرد، خیلی زود شکل میگیرد. در مورد من عواملی نظیر دیدگاه پدر و مادرم، سالهای قبل و بعد از فارغالتحصیل شدنم در شیکاگو و سالهایی که در کارنگی ملون فعالیت کردهام، نقش اساسی را ایفا میکنند.
منبع: اکوایرا
منبع: آفتاب
کلیدواژه: اقتصاددان فارغ التحصیل شد دانشگاه شیکاگو مسائل اقتصادی رشته مهندسی پدر و مادرم چند واحد علاقه من سال ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت aftabnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «آفتاب» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۷۷۶۰۰۶۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
چرا ایران تحریمناپذیر است؟
ایران تحریمناپذیر است. این گزاره قابل تامل و مهمی است که رئیسجمهوری روز یکشنبه در افتتاحیه نمایشگاه توانمندیهای صادراتی (ایران اکسپو ۲۰۲۴) بیان و در تبیین چرایی آن هم به این موضوع اشاره کرد که جوانان و متخصصان داخلی، در سالهای گذشته توانستهاند با نوآوری و ابتکارهای خاص علاوه بر تامین نیازهای ضروری کشور، دریچههای صادراتی جدید به روی دنیا باز کنند. رئیسجمهوری همچنین با تاکید بر اینکه برگزاری نمایشگاه توانمندیهای صادراتی گواه تحریمناپذیربودن جمهوری اسلامی ایران است، گفت: «تحریم در ایران اسلامی با اراده پولادین مردم هرگز به نتیجه نرسیده و پس از این هم نخواهد رسید. برگزاری این نمایشگاه همچنین نشاندهنده آن است که طرحهای شیطانی منزویکردن ایران هرگز به نتیجه نرسیده و نخواهد رسید.»
رئیسی همچنین این نمایشگاه را رونمایی از دستاوردها و توانمندیهای جوانان کشورمان در تلاش برای تبدیل تحریمها و تهدیدها به فرصت، توصیف و تصریح کرد: «به تعبیر دیگر ترجمان این نمایشگاه و رویداد بزرگ اقتصادی آن است که ما توانستیم و باز نیز میتوانیم.» بر این اساس، اظهارات رئیسی را میتوان بازتاب تغییر و تحولات سرنوشتساز سالهای اخیر اقتصاد ایران دانست، یعنی دقیقا همان نقطه عطفی که طراحان و معماران تحریمهای یکجانبه و حداکثری گمان میکردند با به راه انداختن آنچه کارزار فشار حداکثری نام گذاشتند، میتوانند جریان تولید و تجارت را در کشور به کلی فلج کنند و درنهایت به خواسته خود که همان از بین بردن توان سیاسی و نظامی کشور بود، دست پیدا کنند و مردم را در برابر حاکمیت قرار دهند، اما کارنامه سالهای اخیر نشانگر شکست ابرتحریمهایی است که به گمان تحلیلگران بینالمللی اگر نسبت به هر کشوری اعمال شده بود، فروپاشی ساختار اقتصادی آن کشور ظرف چندماه قطعی بود.
هدفگذاری ایران برای اقتصاد عاری از نفت
برهمین اساس، رهبر انقلاب نیز در سال ۹۸ و در اوج فشارهای تحریمی در یکی از بیانات خود فرمودند: همین تحریم میتواند یک فرصت باشد که [پیش از این هم]بوده و بعد از این هم میتواند فرصت باشد. میتواند اقتصاد کشور را از اتکا به نفت نجات دهد و بند ناف اقتصاد را از نفت قطع کند. عمده مشکلات اقتصادی ما به خاطر وابستگی به نفت است. وابستگی به نفت باعث شده که برای پیشرفت کشور، استعداد و نیروی داخل توجه چندانی نشود اگر بتوانیم این کار را بکنیم، بهترین فرصت را به دست آوردهایم. باهوشهای آمریکاییها هم توجه به این نکته دارند و دیدم در گزارشی توصیه کرده بودند که نگذاریم ایران اقتصاد بدون نفت را تجربه کند، یک راه پشتی درست کنید که ایران بهکلی از نفت منقطع نشود، چون میرود بهکلی دنبال اقتصاد غیرنفتی.
ناکامی نقشه فروپاشی با وجود کاهش کیفیت زندگی مردم
به باور کارشناسان، هرچند ایران در طول ۴۵ سال گذشته عملا زیر شدیدترین فشارهای تحریمی آمریکا و اروپا قرار داشته است، اما از سال ۲۰۱۱ و اعمال تحریمهای نفتی که سودای صفرشدن صادرات نفت را داشت، این استراتژی دنبال میشد که قطع کامل درآمدهای ارزی حاصل از فروش نفت آن هم در شرایطی که بیش از ٩٠درصد بودجه وابسته به آن بود، حتی امور روزمره مردم هم دچار آسیب جدی شود تا در سایه وقوع آشوبهای داخلی و سرخوردگی از ناتوانی در تهیه دارو و غذا، خواستههای نامشروع غرب از جمهوری اسلامی پای میز مذاکره تحمیلی وصول شود. در هر صورت با عبور از سالهای سخت تحمل فشارهای بیرونی، نقشه شوم طراحان تحریم آنطور که انتظار داشتند پیش نرفت و ایران توانست با بهرهگیری از توان داخلی و ایجاد فرصتهای جدید نیازهای فوری را برطرف کند.
برای نمونه طراحان تحریم بنا داشتند صنایع مادر کشور نظیر نفت، پتروشیمی، خودروسازی، فولاد، لوازم خانگی، سیمان و... را از کار بیندازند، اما در نقطه مقابل پیش گرفتن راهبردهای جدید نهتنها این صنایع را از کار نینداخت که حتی برآیند یک دهه گذشته نشان میدهد در برخی از حوزهها تحریم به جای نغمت به نعمت تبدیل شد و استعدادهایی بروز پیدا کرد که در شرایط عادی هیچگاه مجال بروز آن پیدا نمیشد. البته ناگفته پیداست که هرچند آرزوی خامفروپاشی اقتصاد ایران نقش بر آب شده، اما تحریم اساسا آسیبهایی به کیفیت زندگی مردم هم زده و رشد اقتصادی کشور هم به ویژه در دهه ٩٠ برمبنای برنامههای توسعه و سند چشمانداز پیش نرفته که این مسئله در واقع همان محرومماندن کشور از درآمدهای ارزی مناسب و یا بسیاری از تکنولوژیهای جدید جهانی در بخش صنعت است. برای مثال مطابق آمارها در سال ٢٠٢١ رقم درآمد سرانه ملی مردم ایران ٥٣٤٣ دلار اعلام شده بود که مطمئنا اگر جریان تحریمهای یکجانبه نبود رفاه ایرانیان در وضعیت دیگری قرار داشت. بهعلاوه در دیگر شاخصهای کلان مانند نرخ ارز، تورم، بیکاری و تشکیل سرمایه جدید هم اوضاع باب میل مردم و سیاستگذاران نبوده است. البته بخش بزرگی از شوکهای وارد شده به اقتصاد ایران زیرپوست تحریمها، همان مصیبت تکمحصولی و نفتی بودن اقتصاد کشور بوده که چالشهای بزرگی برای کشور ایجاد کرده است.
تنوع بخشیدن به محصولات صادراتی ناجی کشور شد
در این میان، تغییر ریل سیاستگذاری و تنوعبخشیدن به سبد محصولات صادراتی توانسته تا حدود زیادی ضربهگیر تحریمها باشد، ضمن اینکه روند بودجهنویسی در سالهای اخیر و پس از روی کار آمدن دولت سیزدهم هم تغییرات شگرفی داشته که در آن سهم درآمدهای نفتی از بودجه بسیار کمتر از سالهای قبل شده و حتی دولت با اتخاذ تصمیمات شجاعانه مانند ایجاد پایههای مالیاتی جدید، اصلاح نظام اداری، بهبود محیط کسبوکار و مقابله با فساد که برخی ناظران و تحلیلگران آنها را غیرممکن میدانستند، توانسته دیوار بلند تحریمها را از سر راه بردارد.
ضمن آنکه نمیتوان این تغییر رویه بزرگ را نادیده گرفت که سیاست مذاکره با امید به رفع تحریم تبدیل به آخرین و کماهمیتترین راهبرد دولت سیزدهم شده و این باور به وجود آمده که با اتکا به امکانات داخلی و بهرهگیری از دانش متخصصان داخلی میتوان منافعی برای کشور کسب کرد که پای میز هیچ مذاکرهای پیدا نشده و نخواهد شد. میتوان اینگونه تعبیر کرد که اجرای سیاست اقتصاد مقاومتی و قطعکردن نفت از بند ناف اقتصاد و حذف خودتحریمیها میتواند سفره مردم را هم دچار تغییر کند که این مسئله در صدر اولویتهای کشور قرار گرفته است.
روایت طراحان و معماران تحریم از ناکارآمدی فشارها
در کتاب «تحریمها چطور کار میکند؟ ایران و آثار جنگ اقتصادی» که اخیرا منتشر شده، آمده است: باراک اوباما با ممانعت از تجـــارت ســایر کشورها با ایران در سال۲۰۱۱ ماهیت تحریمهای ایالات متحده را تغییر داد. تحریمهای اوباما منبع اصلی درآمد ارزی ایران یعنی فروش نفت را مختل کرد. این تحریمها همچنین موجب قطع ارتباط بانکهای ایرانی از جمله بانک مرکزی با سیستم مالی بینالمللی شد. تا به امروز، تاثیر اقتصادی تحریمها با آنچه تشکیلات محافظهکار جنگطلب آمریکا پیشبینی میکردند فاصله زیادی داشته است. بهطور قطع، تحریمها به دو دهه رشد اقتصادی ثابت پایان داد، اما تحریم نه باعث فروپاشی اقتصاد شد و نه قیامهای تودهای برای فشار جدی بر دولت را به وجود آورد.
انعطاف نسبی اقتصاد و تصمیم برای اجازه دادن به کاهش ارزش پول، به شروع -تاکنون بسیار کم- بازسازی اقتصادی به دور از صادرات نفت و به سمت تولید داخلی کمک کرد. بهرغم کاهش منابع، دولت از مکانیسم حمایت اجتماعی خود برای محافظت از فقیرترین خانوارها در برابر گرسنگی و سقوط به فقر شدید استفاده کرد. همچنین ریچارد نفیو، مقام سابق وزارتخارجه آمریکا که به عنوان معمار تحریمهای هستهای علیه ایران شناخته میشود، با اشاره به پیشبینیهای نادرست دولت ترامپ مبنی بر فروپاشی ایران طی چند ماه تاکید کرد: «دولت ترامپ از ثبات نسبی حکومت ایران سرخورده شد». نفیو نوشته است: «سال ۲۰۱۸، اظهارنظرهای گستردهای از مقامهای ارشد آمریکایی با این مضمون شنیده میشد که ایران تنها چند ماه و چند ضربت شدید برای فروپاشی فاصله دارد. اعتراضات و آشفتگیهای سیاسی در این کشور ادامه دارند، اما هیچ نشانه معقولی از وجود ناآرامیهای استثنایی در آن دیده نمیشود.»
در ادامه یادداشت مقام سابق آمریکایی آمده است: «حکومت، از لحاظ سیاسی، استحکام معقولی دارد و هیچ نشانهای از جدایی نیروهای امنیتی از آن دیده نمیشود.» نفیو در کتاب «هنر تحریمها؛ نگاهی از درون میدان» مینویسید: «استقامت در برابر درد تحریم اقتصادی، همان توانایی است که یک اقتصاد در عین از دست دادن بسیاری از ظرفیتهای تولیدی خود برای ادامه حیات دارد. مانند گروهان نظامی که حتی در صورت از دست رفتن آن، یک ارتش میتواند کار خود را پیش ببرد. اهمیت داشتن روش و راهبرد برای استقامت در کشور هدف این است که وقتی راهبردهایی برای حفظ استقامت وجود داشته باشد، کشورهایی که در معرض تحریم قرار میگیرند، عزم خود را بالاتر برده و جایگاه خود را در این زمینه تقویت میکنند.»
ایران در برابر تحریم واکسینه شده است
یک کارشناس برجسته ایتالیایی در حوزه اقتصاد نیز با اشاره به پویایی و رشد اقتصادی ایران طی سالهای اخیر تصریح کرد که تحریمهای یکجانبه غرب علیه ایران به اقتصاد این بلوک آسیب زده و موجب شده است تا شرکتهای غربی از بازار بزرگ ایران محروم شود. وضعیتی که به گفته او، شرکتهای غربی را شاکی کرده است.
«جیانکارلو الیا والوری» طی یادداشتی تحلیلی مینویسد: «در حالی که اینجا در ایتالیا برای پیروی از دستورات ایالات متحده آمریکا مغزمان را کار میگیریم، فرقی هم نمیکند که روسایجمهورش خوب، بد یا حتی خوابآلوده باشد، اقتصاد ایران به توسعه خود ادامه میدهد.» والوری در گزارش خود نتیجهگیری کرده است: «تحریمها و محدودیتهای یکجانبه برخی کشورهای غربی علیه ایران به اقتصاد غرب آسیب وارد کرده است، زیرا این تصمیم موجب گردیده تا شرکتهای غربی از بازار ایران دور شوند. این وضعیت به طور خاص بسیاری از کارآفرینان و شرکتهای اسپانیایی را شاکی کرده است.
این درحالی است که جمهوری اسلامی ایران پس از اعمال تحریمها، جایگزینهایی برای شرکتهای غربی پیدا کرده و از کشورهای دیگر کالا میخرد، اما بحران اقتصادی در کشورهای اروپایی باعث شده است که شرکتهای اروپایی از تصمیمهای سیاسی برخی دولتهای اروپایی تحت هدایت دیگران (eterodiretti)، ناراضی باشند.»
آگاته دمارایس، دانشآموخته اقتصاد و عضو ارشد اندیشکده «شورای اروپایی روابط خارجی»، نیز در تازهترین کتاب خود تشریح میکند که چرا تحریم در بیشتر موارد اثر معکوس بر جای میگذارد. به گفته دمارایس، اثر استفاده بیرویه از تحریم مانند استفاده بیرویه از آنتیبیوتیک است و موجب افت اثرگذاری آن میشود و مقاومتها نسبت به آن را افزایش میدهد. در صورت عدمرعایت این پنج عامل، کشورهای تحریمشونده با تدابیری که میاندیشند، علاج را قبل از وقوع حادثه می یابند و با ایجاد شبکههای مالی مستقل، کار خود را پیش میبرند. دمارایس این رفتار را به واکسیناسیون تشبیه میکند و معتقد است روسیه و ایران تا حد زیادی دچار چنین وضعیتی هستند. به گفته او، کشورهای تحت تحریم به سه طریق میتوانند تحریمهای آمریکا را دور بزنند. در وهله نخست آنها میتوانند دلار را را کنار بگذارند که با توجه به گستردگی استفاده از آن در معاملات، اقدام دشواری است.
در وهله دوم، آنها میتوانند ساخت یک شبکه جایگزین سوئیفت را پیگیری کنند. چین این راهحل را از طریق راهاندازی شبکه «سیپس» پیگیری کرده است و حجم معاملات آن به یکصدم شبکه سوئیفت میرسد. درنهایت رمزارز بانکهای مرکزی آخرین ابزاری است که کشورهای تحریمشده میتوانند از آن استفاده کنند.
مسیر خنثیسازی کامل تحریمها چیست؟
در یکجمعبندی کلی میتوان اینطور بیان کرد که با عبور از جنگ اقتصادی یکجانبه علیه ایران حالا فرصتی فراهم شده است که میتوان در بستر انجام اصلاحات اقتصادی و تقویت تولید ملی، به تحقق رشد اقتصادی بالا در سالهای آینده خوشبین بود.
در واقع اگر کجرویهای مزمن گذشته نظیر خامفروشی منابع و ثروتهای بیننسلی، ولنگاری نظام بانکی و بیتوجهی به بخشهای مولد برطرف شود، این انتظار واقعبینانه وجود دارد که شرایط معیشتی مردم و اهداف ذکرشده در برنامه جدید توسعه هم محقق شود.
گذشته از اعتراف سناریونویسان تحریمی به ناتوانی در ویرانکردن بنیه اقتصادی کشور، به طور کلی مهمترین محورهای پیگیریشده در دولت سیزدهم برای خنثیسازی کامل تحریم را هم میتوان در این محورها جستوجو کرد که لازم است با ارزیابی و کنترل دائمی، به شکل ویژه از سوی نظام تصمیمگیری و اجرایی دنبال شود:
- رفع ناترازیهای موجود در اقتصاد از جمله ناترازی در شبکه بانکی، ناترازی انرژی و ناترازی در صندوقهای بازنشستگی
- تقویت بازارهای صادراتی جدید و استفاده از فرصت پیوستن به اتحادیههای منطقهای و جهانی اوراسیا و بریکس
- تقویت اقتصاد دانشبنیان و ایجاد انگیزه برای نخبگان
- کنترل جدی بازارهای دارایی و حذف انگیزههای سفتهبازانه از طریق خرید و فروش طلا و ارز
– تقویت روابط تجاری با کشورهای همسایه، آفریقا، آمریکای جنوبی و ایجاد قراردادهای دائمی برای صادرات محصول غیرنفتی و دارای ارزش افزوده
- مقابله با ابرچالش کمآبی و احیای محیطزیست
- بهبود محیط کسبوکار با هدف افزایش مشارکت مردم و بخش خصوصی در اقتصاد
- پیگیری مبارزه با جریانهای مافیایی و ذینفوذ به قصد حذف کامل موریانه فساد از بدنه اقتصاد کشور.
جغرافیای اقتصادی ایران تحریمناپذیر است
یک کارشناس اقتصادی در مورد تحریمناپذیر بودن اقتصاد ایران گفت: «اقتصاد ایران در دوران تحریم دچار افول و کاهش چشمگیر رشد اقتصادی شد، اما هیچگاه سقوط نکرد؛ دلیل این مسئله تنوع بالای محصولات تولیدی در داخل کشور است که حتی نسبت به کشورهای همسایه و کشورهای حوزه خلیجفارس دارای تفاوتهای بسیاری هستیم، چراکه این کشورها تنها به نفت متکی هستند، اما ایران با کشاورزی، معادن، صنعت پتروشیمی و دیگر صنایع توانسته روی پای خود بایستد و علاوه بر تامین نیازهای داخلی، توسعه صادرات و کشف مقاصد جدید صادراتی را دنبال کند.»
علی حیاتنیا بیان کرد: «شرایط اقلیمی و جغرافیای اقتصادی ایران باعث شده تحریمها و جنگ اقتصادی آمریکا و اروپا به نتیجه نرسد، برای مثال ایران در برخی محصولات کشاورزی جزو برترین کشورهای جهان است یا در حوزه محصولات معدنی پیشرو هستیم، بنابراین با چنین ویژگیهایی نمیتوان تصور کرد اقتصاد ایران زمینگیر شود.» این کارشناس اقتصادی افزود: «البته باید به این نکته توجه کرد که برای به حداقل رساندن اثر تحریمها، باید زنجیره ارزش محصولات را تکمیل و نفت را از بودجه کشور تا حد ممکن حذف کرد، همچنین اصلاحات ساختاری را در نظام اقتصادی و صنایع کشور انجام داد.» حیاتنیا تاکید کرد: «با انجام اصلاحات عمیق اقتصادی و رفع نقاط آسیبپذیر میتوان به این موضوع خوشبین بود که دیگر با اعمال تحریم دچار نوسانات در سطح بازار و کلیت اقتصاد نباشیم.»
منبع: شهروند
باشگاه خبرنگاران جوان وبگردی وبگردی